رابطه کمال گرایی، باورهای غیر منطقی و باورهای مسئولیت پذیری در بیماران وسواسی | |
تعداد صفحات | ۱۸ |
نوع فایل | Word |
حجم فایل | ۹۰ kb |
رابطه کمال گرایی، باورهای غیر منطقی و باورهای مسئولیت پذیری در بیماران وسواسی
در این قسمت پروژه با موضوع رابطه کمال گرایی، باورهای غیر منطقی و باورهای مسئولیت پذیری در بیماران وسواسی به صورت فایل word برای دانلود ارائه شده است.
قسمتی از متن پروژه در زیر نشان داده شده است.
اختلال وسواس اجباری نیز یکی از انواع اختلالات اضطرابی است که مشخصه اصلی آن افکار تکراری و مزاحم و رفتار آزار دهنده و آیین مند است . این اختلال یکی از شایعترین اختلالات روانی میباشد که در حوزه آسیب شناسی روانی پژوهشهای زیادی را به خود اختصاص داده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه کمال گرایی، باورهای غیر منطقی و باورهای مسئولیت پذیری در بیماران وسواسی انجام شد. اين پژوهش به لحاظ هدف بنیادی و به لحاظ نحوه گردآوري اطلاعات توصیفی از نوع همبستگی ميباشد که به صورت میدانی اجرا شد. جامعه آماری شامل کلیه بیماران سرپایی مراجعه کننده به مرکز نگهداری بیماران روانی در شهر تهران که زیر نظر سازمان بهزیستی هستند و بنابه تشخیص روانپزشک و بر اساس ملاک های راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی- نسخه پنجم DSM-5 دارای اختلال وسواس تشخیص داده شدند. حجم نمونه ۱۴۰ نفر از بیماران سرپایی وسواسی با استفاده از روش در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری داده ها عبارتند از مقیاس نگرشهای مسئولیتپذیری، پرسشنامه باورهای غیر منطقی، مقياس کمال گرايي چند بعدي فراست (۱۹۹۰). داده ها به روش همبستگی پیرسون مورد تحليل قرار گرفت. نتایج بدست آمده نشان داد که بین کمال گرایی و باورهای غیر منطقی، بین کمال گرایی و باورهای مسئولیتپذیری و بین باورهای غیر منطقی و باورهای مسئولیتپذیری در بیماران وسواسی مثبت رابطه وجود دارد. بر این اساس می توان گفت شناخت ویژگی های افرد مبتلا به وسواس اجبار باید در اولویت برنامه ها قرار گیرد.
واژگان كليدي: کمال گرایی، باورهای غیر منطقی،باورهای مسئولیت پذیری، وسواس اجبار
اختلال وسواس اجباری نشانگان عصبی – روانپزشکی پیچیدهای است که مشخصه اصلی آن افکار ناخواسته، تکراری، مزاحم (افکار وسواسی) ونیز رفتارهای تکراری و آزار دهنده آیین مند (اعمال وسواسی) است که به منظور اجتناب از اضطراب یا خنثی کردن افکار وسواسی انجام میشود. (سالکووسکیس و همکاران، ۲۰۰۰). در طبقه بندی DSM-5 وسواس فکری و عملی همواره با هم بوده و هیچیک به تنهایی دیده نمی شود. به این ترتیب عمل وسواسی میتواند یک آیین ذهنی جهت کاهش اضطراب باشد وتفاوت در رفتاری یا فکری بودن نیست. بلکه در اضطراب آفرین یا کاهنده اضطراب بودن است (سالکووسکیس و همکاران، ۲۰۰۰ ) .
این اختلال یکی از شایعترین اختلالات روانی می باشد که در حوزه آسیب شناسی روانی پژوهش های زیادی را به خود اختصاص داده است. میزان شیوع این اختلال در جمعیت عمومی ۲ تا ۳ درصد تخمین زده شده است و حدود ۱۰ درصد بیماران سرپایی مراکز بالینی و روانپزشکی را این بیماران تشکیل میدهند. (ویل و همکاران، ۱۳۸۵). اختلال وسواس اجباری از دیدگاه بالینی یک اختلال ناهمگن، مزمن، نوروتیک، و ناتوان کننده است که از دیرباز مورد توجه روانپزشکان و روانشناسان بوده است. (ویل و همکاران، ۱۳۸۵).
وسواس ذهنی شامل افکار، تکانهها و تصاویری است که به صورت مزاحم و ناخواسته تجربه میشوند. وسواسهای عملی رفتارها و اعمال ذهنی تکراری هستند که فرد احساس میکند در پاسخ به افکار وسواسی و بر اساس قواعد غیر منعطفی مجبور به انجام آنهاست (آزاده، ۱۳۸۵). سه مضمون عمدهی افکار وسواسی شامل افکار پرخاشگری (افکار آسیب رساندن به دیگران)، جنسی (مانند اعمال و حرکات جنسی نامناسب) و افکار کفرآمیز (مانند اعمال نامناسب در اماکن مقدس) است (یورولماز، ۲۰۰۷). فرد واقف است که این افکار محصول ذهن او هستند ولی محتوای این افکار وسواسی با نظام باورهای وی سازگار نیست و در واقع آنها را به عنوان ناهمخوان با خود میبیند. افکار ماهیت تکراری و درجاماندگی دارند و رها شدن یا منحرف کردن ذهن از آنها دشوار است؛ و از آنجایی که فرد آنها را به صورت منحصربهفرد و ویژه میبیند، احساس گناه و کنترل ناپذیری میکند و درصدد پنهان کردن آنهاست. در واقع پریشانی و کنترل ناپذیری خصیصهی اصلی تمام افکار وسواسی است (یورولماز، ۲۰۰۷). افکار وسواسی شایع شامل مسائل آلودگی، تردید، پرخاشگری و آسیب، نیاز به تقارن و اعمال وسواسی شایع شامل چک کردن، تمیزی و شست و شو، شمارش و نظم و ترتیب و تکرار است (یورولماز، ۲۰۰۷).
کمالطلبی، کمالگرایی، یا کمالپرستی در روانشناسی باوریست که که در آن باید تمام کارها را به شیوهای وسواسی کامل انجام داد و غیر از آن مورد قبول نیست (ولز، ۱۳۹۰). از دیدگاه پاتولوژی، کمالپرستی اختلال شخصیتی مربوط به حالت وسواس و اجبار است که در آن اگر انجام کاری یا نتیجه کاری کمتر از کمال باشد، مورد قبول فرد قرار نمیگیرد (شولتز ، ۱۳۸۵). کمال گرایی، درواقع باوری غیرمنطقی است که اشخاص نسبت به خود و محیط اطراف خود دارند . افرادی که کمال گرا هستند، معتقدند که خود و محیط اطرافشان باید کامل بوده و هرگونه تلاشی در زندگی باید بدون اشتباه و خطا باشد. افراد كمال گرا معيار هاي خيلي خيلي بالايي را براي موفقيت در نظر میگيرند و اگر به آن اهداف بلند پروازانه نرسند خود را شكست خورده میپندارند. مسئله حائز اهمیت برای افراد كمال گرا، نگرانی بیش از حد در خصوص ارزیابیها و قضاوتهای منفی دیگران است. این تفکر منفی، ریسك ابتلا به بیماریهای روانشناختی را بالا میبرد.
عقاید غیرمنطقی و نگرشهای کژکار که فلسفههای خود آشفتهساز افراد را تشکیل میدهند، دو ویژگی اصلی دارند (الیس، ۱۹۹۱). اولاً این عقاید توقعات خشک و تعصبآمیزی هستند که معمولاً با کلمات «باید» و «حتماً» بیان میشوند و الزام آورند. ثانیاً فلسفههای خود آشفتهساز که معمولاً حاصل این توقعات هستند، انتسابهای بسیار نامعقول و بیش از حد تعمیم یافته ایجاد میکنند و استنباط فاجعهآمیزی هستند(شولتز ، ۱۳۸۵). از نظر الیس باورهای غیرمنطقی، ریشه در سه عامل بیولوژی، یادگیری اجتماعی و انتخاب شناختهای غیرمنطقی دارد(شولتز ، ۱۳۸۵).
یک فکر غیرمنطقی با واقعیت مطابقت ندارد و براساس ظن و گمان است. این گونه تفکرات ممکن است به علت اطلاعات غلط بوجود آمده باشد و یا اینکه اطلاعات اولیه درست بوده ولی نتیجهگیری غلط باشد و یا هم فرض و هم نتیجهگیری اشتباه باشند و بالاخره این که باور غیرمنطقی منجر به حالتهای آشفته و هیجانات نامناسب میشود که رفتارهای سازنده و خودیاری را به حداقل میرساند و فرد را از رسیدن به اهدافش باز میدارد (شارف، ۱۳۸۶).
در این جا به نظر می رسد بین کمال گرایی و باورهای غیر منطقی نوعی رابطه وجود دارد.. اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیت شدید است، میتواند، کاربردهای بسیار جدی برای انسان داشته باشد. به خصوص هنگامی که فرد در زندگی با شکست مواجه میشود. بعد از هر شکستی، برخی احساس میکنند که فردی نالایق میباشند. افرادی که چنین تصوری دارند اغلب اوقات به این نتیجه میرسند که آنها لایق زندگی کردن نمیباشند.
نتایج پژوهش سالکووسکیس(۲۰۰۳) نشان داد که در OCD باورهایی وجود دارد که این باورها باعث ارزیابی غلط از افکار ناخواسته شده و فرد را دچار مشکل میسازد. این باورها ، اهمیت بیش از حد قائل شدن به افکار، اشتغال ذهنی زیاد نسبت به کنترل افکار، عدم تحمل بلاتکلیفی و کمال گرایی میباشد. راچمن[۱] (۲۰۰۳) بیان می کند که چنانچه تفسیر فاجعه آمیز و غیر ضروری افکار مزاحم را در وسواس بتوان کاهش داد و یا بر آن غلبه کرد افکار وسواسی ضعیف شده و حتی ممکن است کاملا ناپدید گردد. فرجی و همکاران (۱۳۸۹) دریافتندکه بین باورهای در هم آمیختگی فکر- عمل و علایم اختلال وسواس فکری- عملی رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. همچنین آنها بیان داشتند که وقوع سوگیریهای شناختی مانند اغتشاش فکر- عمل، آسیب پذیری شخص را نسبت به وسواس افزایش می دهد. در پژوهش دیگری گودرزی و اسماعیلی (۱۳۸۴) نشان دادند که راهبردهای کنترل افکار مزاحم و رخنه کننده، ارزیابی مجدد، نگرانی، تنبیه و کنترل فکر می توانند به طور مثبتی شدت وسواس را پیش بینی کنند.
فهرست مطالب
چکیده
۱- مقدمه
۲- روش و طرح پژوهش
۳- مقیاس نگرش های مسئولیت پذیری RAS
۴- پرسشنامه باورهای غیر منطقی
۵- مقياس کمال گرايي چند بعدي فراست
۶- یافتههای پژوهش
۷- بحث و نتيجهگيري
منابع
رابطه کمال گرایی، باورهای غیر منطقی و باورهای مسئولیت پذیری در بیماران وسواسی | |
تعداد صفحات | ۱۸ |
نوع فایل | Word |
حجم فایل | ۹۰ kb |